۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

جوانمردی مال ایرانم!!!

سلام

حالم از روزهای پیش بدتر است پس جویای احوال من نباش. نپرس از تنهایی ام چون تنها چیزی که دارم تنهایی است. نپرس از غرورم که پایمال شد زیر بار تنهایی. چیزی نگو فقط گوش کن. من با تو سخن خواهم گفت. دیگر از بی کسی ها نمی گویم چون عادت به بی کسی دارم. دیگر از خواهرم نمی گویم چون عادت به کبودی های دست ِ له شده اش زیر ِ کفش های نامردان دارم. دیگر از برادرم نمی گویم چون عادت به خون های بی رنگِ ظاهر سخته اش کردم. گفتم خون ِ بی رنگ . آری درست شنیدی. بی رنگ است از بی رنگی های زمانه. بی رنگ است چون قرمزی ِ خونش را فروخت تا مرهم بغض های مادر کند. خون من و خواهر و برادرم بی رنگ است. مکیده شده ولی هنوز جریان دارد. هنوز می خروشد . هنوز می غرد و هنوز ایمان به تو دارد. راستی یادم رفت بگویم , هنوز خون می خری و جوانمردی می فروشی؟ خون تازه سیری چند؟ خون من مال تو . ولی جوانمردی مال ایرانم...

۱ نظر:

المهدی گفت...

سلام بهاره خانم
امیدوارم هیچ وقت تنها نباشی
چون تنها بودن از کار تو معدن هم سخت تر
مواظب خودت باش
نوشته هات عالیه
یکم وبلاگت سنگینه
فکر نکنم سبز بودن شما یا قرمز بودن من تاثیری در ارسال نظرات داشته باشه
تو این مملکت نباید دیگه دنبال رنگ باشیم
نزارین بیشتر از این عقب بیوفتیم
مواظب ایران ما باشید
المهدی