۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

این بار برای دل ِ خودم , در جواب ِ شعری!!!

بی تو
یا
با تو
اگر اینجا بنشینم
درست رو به روی تو
اما در خیال
به تو خواهم گفت که چقدر چشمانت به من کم لطفند
بی تو
یا
با تو
نمی دانم
اگر تو بودیو منو یک جفت چشم ِ یک جغد ِ تنها کز کرده در سوراخ ِ یک شاخه
آیا باز من
شعری از بی تو می گفتم؟
اگر من بودمو بی تو و یک جفت چشم ِ یک شاهین ِ اوج گرفته بر بالای ِ آن سرو ِ بلند
آیا باز من
شعری از با تو می گفتم؟
بی تو
یا
با تو
فرقی نمی کرد
من باز تنها
در گوشه ی یک چاه ِ در باز
می نشستم
تا تو
این بار
قبل از آب بر داشتن
نگاهت را
چند لحظه به من قرض دهی
.
.
.
.
.


بهاره شاین پنج شنبه 18 شهریور

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

مثل ِ تو!!!


سلام
امیدوارم حالت خوب بوده باشد. چون باید خوب باشی به خاطر  ِ من. دلم این روزها خیلی هوای ِ حرف زدن با تو را دارد. در این مدتی که برایت درد ِ دل نکرده ام انگار چیزی را گم کرده بودم. این روزها دلم خیلی برای بودنت تنگ شده است. این چند روز تحقیر شدم , درشت شنیدم , ناراحت شدم , بغض کردم , گریه کردم . نمی دانم چقدر ِ دیگر می توانم تحمل کنم . مثل اسب ِ عصاری مدام دور ِ خودم می چرخم و منتظرم تو بیایی و به من بگویی هووووووش........... و مرا نگه داری. این بار اگر ببینمت هیچ وقت تنهایت نمی گذارم. شاید من هم بروم تا گم شوم ........مثل ِ تو..........ای آزادی