۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

این بار برای دل ِ خودم , در جواب ِ شعری!!!

بی تو
یا
با تو
اگر اینجا بنشینم
درست رو به روی تو
اما در خیال
به تو خواهم گفت که چقدر چشمانت به من کم لطفند
بی تو
یا
با تو
نمی دانم
اگر تو بودیو منو یک جفت چشم ِ یک جغد ِ تنها کز کرده در سوراخ ِ یک شاخه
آیا باز من
شعری از بی تو می گفتم؟
اگر من بودمو بی تو و یک جفت چشم ِ یک شاهین ِ اوج گرفته بر بالای ِ آن سرو ِ بلند
آیا باز من
شعری از با تو می گفتم؟
بی تو
یا
با تو
فرقی نمی کرد
من باز تنها
در گوشه ی یک چاه ِ در باز
می نشستم
تا تو
این بار
قبل از آب بر داشتن
نگاهت را
چند لحظه به من قرض دهی
.
.
.
.
.


بهاره شاین پنج شنبه 18 شهریور

۱۸ نظر:

م. سهیل گفت...

سلام، گیرم که با من قهر باشی و تو وبلاگم نظر ندی!
من از این شعر و اون یکی شعری که تو وبلاگت نذاشتی و تو وبلاگ من در ادامه شعرم گفتی به شدت خوشم اومد و چندین و چند بار خوندمش! رسما دعوت می کنم بیای و تو ولاگ نظر بذاری! بالاخره عیده و صله رحم ثواب داره!

علی گفت...

دلم پره بهاره! خواهرم!
ولی...
در شعرت آن لحظه ی آخر را با روح و جسم درک کردم و لرزیدم و هنوز هم!
خواهرم! بهاره دلم پره!

درنا گفت...

سروده قشنگ بود عزیزم...اما متن پایین یه حال دیگه ای داشت...بهارم این روزا دلم میخواد یه بهانه گیر بیارم که بزنم زیر گریه...این روزا خیلی ها بغض کردن همه سنگین شدن .این روزا این جمله رو خیلی شنیدم:نمیدونم ماچقدر میتونیم تحمل کنیم.اما هر بار به خودم میگم که گاه صبر و تحمله..
فکر کنم وقتشه یه بارون سنگین و طولانی بباره..

ماهان طبری گفت...

و من را یاد لحظه ای انداختی که در پاسخ بی پاسخی بظاهر دوستی که عید نوروز من را با فراموشخانه ام تنها گذاشته بود و یادی نکرده بود، چنین نوشته بودم.
" بی تو
با تو
سال ما هم نو شد"

و بعد این خودم بودم که بعد چند ماه فهمیدم کهنه شده ام

بنویس ملالی نیست تا ملال از خاطرت برود
بنویس با تو و بی تو چه فرقی میکند اگر من من با من است و این منم که منم

يك ايراني (مهستان) گفت...

درود
خيلي زيبا بود1ممنون كه هميشه من رو از نظراتت بهره مند ميكني

زهرا گفت...

تو واقعا عاشقی دوم اینکه به قول مجنون که دیگران مو یاجیز ظاهری رو میبینندتو پیچک مو یا چیزهای باطنی رو میبینی از شهر عارفانهات فهمیدمبعد مارو چه به این حرفا بشین درستو بخون

شور و شعور و شرف گفت...

ان جای سوهان روح كه می شناسی كجاست ..؟
ما دیشب با خدا عرق خوری كردیم ... و سوهان روح كه نه پشه مشه دوربرمان زیاد می پلكد ..
ان ادرس سوهان روحت را بده .. شاید این پشه ها بروند سراغش ..
تا ببنیم مرحم كدام زخمی شویم .. ..؟

شور و شعور و شرف گفت...

این ها سوهان روح نیستند .. این ها مگس اند ..
شما اگر سوهان روح داری بفرست پیش ما ..
فقر ستیزی و افشا و رسوایی اقازاده بازی ها و رشوه خوری ها و فساد دولتی و مال و ملك خوری و دلالی و زن ستیزی .. این جماعت خدا پرست « جاهل « این جا همیشه بر پا ست ..
ازادی زنگار ندارد .

جرس نيوز گفت...

با سلام و درود
خسته نباشيد
به ما هم سر بزنيد

sobhan گفت...

Vaghan ziba bud... Ahsant

باز باران... گفت...

سلام
دلنشين بود...

شور و شعور و شرف گفت...

حاضری ، می خواهی .. در باره ازادی .. سروده یا مطلب بنویسیم ..

شور و شعور و شرف گفت...

ازدای ای كلام ..حق بنگر ..
خاك است كنون تو را شده است بر سر
گلگون كفنان ز بس ز كف دادی
تا قصه غم به سر رسد اخر
افسوس كه در بهار ازادی ..
جای گل و لاله های بار اوار
رویید ز خاك پای استبداد
رویید به دشت دشنه و جنجر

ای انكه به نام دین كنی رنگین
از خون برادران من بستر
با زور نشد جهان به كام كس
مفروخت كسی عقیده را با زر
شد دامن مادران خونین دل
از خون هزار مرد میدان تر
خون بود كه ریخت از در و دیوار
جان بود كه باخت مرد گل پر پر
پاداش چنین دهند انسان را بعد از همه روزهای درد اور
دین گفت ، دهان ببند اگر بد گفت
گر خواست پرد پرنده بندش پر
این حكم كه تو ز جهل و كین دادی
ای و...ای كجا شود مرا باور
نه خانگی ام نه در خیابابم
حیرانم از ان چه امدم بر سر
پنداشته ای كه خلق جان داده
تا بر سرمن ز نو رود معجر
جان داده رفیق راه ازادی
تا باز شوم كمینه و ابهر
همواره زند به كار دولت چنگ
جان باخته را نصیب شد نشتر
شهد است به ساغر دغلكاران
زهر است به كام دوستان خنجر
ای انكه به حلیه و ریا گشتی
خورشید طلوع كرده از خاور
بر دار حكایت من و ما را
اندیشه به نو كن و ز غم بگذر
تاریخ دوباره می شود تكرار
این قصه ی نیمه می شود اخر

هشدار كه ان نماند و این هم نیز
اینده به كار ما شود داور
« سروده مینا اسدی و خواننده اواز گیسو شاكری «
من شما را مقداری دگرگونه دیدم .. اگر خواهان چنین ازادی سرودن ها باشی با مایی و من هم هستم ..
و گرنه ازادی نوع خودت را بسرا ..
بدرود

م. سهیل گفت...

سلام، محض حسن همج.اری یه سر اومدم به همسایه ام سر بزنم مثل این که هنوز میوه جدیدی تو باغ قشنگت به هم نرسیده!
منتظر مطلب جدیدم!

المهدی گفت...

سلام به وبلاگ نویس خوب کشور عزیزم ایران
روز به روز گرفته تر از گذشته مینویسی
بهاره خانم با غم و اندون نمیشه مملکت آزادی داشت پس سعی کن باشادی به این سمت بری
بنویس تا آزادی
نه اینکه حرفشو بزنی
میدونم مواظب خودت نیستی
مواظب ایران ما باشید

شور و شعور و شرف گفت...

یاد خود كردن می تواند بسیار مفید باشد .. تجربه فردی خود را در دیگران هم می بینی ..
به نظر من به ازادی به عنوان یك مقوله جهانی نگریستن .. رك برایت بگویم سنگ بزرگ علامت نزدن است ..
براینكه اندازه و مفهوم ازادی در هرجامعه و فرد به عنوان انسان و خواست اگاهانه طبقاتی او .. فرق می كند و جالب تر از همه نوع ازادی هم در پیش عقیده و باورها و دین و مذهب ها با هم فرق دارد ..
به فرض شما نمی توانی ازادی مطبوعات و یا ازدی زنان و .. را در اروپا و بخصوص كشور های اسكاندیناوی .. فریاد كنی .. ازادی یك مفهوم كلی نیست .. امتحاانش هم مجانی است .. ازادی سروده شما به فرض با مینا اسدی و من فرق می كند .. در كلیت شاید یك چیز بخواهیم اما هنوز انرا روشن نكرده ایم و باز تازه دارد .. چرا كه هر لحظه باید در تفكر خود حاضر به تجدید و تحول و باز نگری باشیم ..
اوه .. زمان ما گفتن همیشه یك كج فهمی هایی همراه میاورد .. ما این جا منظور من .. چپ و لاییك و سوكولار جدی و حتا نولیبرال های وطنی است ..

ناشناس گفت...

salam
dost dashtani va hesi nazdik dasht
ziba bod.

parnian گفت...

درود
ممنون از این که به ما سر زدی و ممنون از نظرت. وبلاگ واقعا خوبی داری چون این فقط درد تو نیست درد همه است منتهابعضی ها چشماشونو بستن ...
هر شب اشک هایم با این ایمان پائین می یاد که بالاخره روزی آزادی می آید.
خیلی دوست دارم با شما تبادل لینک کنم اگه دوست داری ما رو با اسم برای یک لحظه آزادی لینک کن و بگو با چه اسمی لینکت کنم.موفق باشی.
سبز می مانیم