۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

یاد ایام!!!



من اما از پس ِ کوچه پس کوچه های شهری می آیم که تو از آن رد شدی
با همان کفش های نو
با همان خیال ِ تازه ی همیشگی ات
سبد ِ میوه ات را می گذاری توی کوچه
و با همان صدای طنین اندازت سلام می گویی
ولی اینبار جوابی نخواهی شنید
زیرا مردان ِ شهرمان در نبرد ِ عدالت خواهی کشته شدند
و زنان  نیز مویه کنان به دنبال مسیر ِ خون های جامانده می روند
و من
همان دختر ِ تنها
نشسته ام تا تو بیایی
و آخرین قطرات شرافتم را به تو هدیه کنم
شاید امید ِ کودکان بی پدر شود
شاید آزادی را ببیند
شاید ارثیه ای شود برای قصه شدن
و یا حتی گذرگاه بیداری شود

۱۱ نظر:

سبحان گفت...

سلام... واقعا زیبا بود... مثه همیشه... ای آزادی...

درنا گفت...

بهاره ی عزیزم این یکی با همه ی نوشتار هایی که در وصف آزادی نوشتی متفاوت بود .به نظر من زیبا تر بود...

parnian گفت...

درود
ممنون که سر زدی ، خیلی زیبا است .
موفق باشی.
سبز می مانیم

م. سهیل گفت...

منو یاد قصه شهر سنگستان انداختی!
شاید ژان دارک!
نمی دونم فقط یه چیز معلومه و اون اوج شهوت تو برای دیدار آزادی و بیداری!

dorna گفت...

در اعتراض به ادامه بازداشت شیوا نظر آهاری و وارد آمدن اتهاماتی چون "محاربه" به این فعال حقوق بشری، سازمان گزارشگران بدون مرز، ضمن بی اساس خواندن اتهامات وارده به وی، خواستار جمع آوری امضا و ارسال طوماری به رئیس
دستگاه قضایی ایران، جهت صدور حکم آزادی بدون قید و شرط نظر آهاری و رعایت حقوق اولیه و انسانی این فعال مدنیِ محبوس شد
برای امضای طومار آزادی شیوا نظر آهاری به نشانی زیر مراجعه کنید:
http://www.reporter-ohne-grenzen.de/kampagnen-aktionen/petition-iran/petition-iran.html
لطفن اطلاع رسانی کنید
به امید آزادی همه ی زندانیان سیاسی...

ناشناس گفت...

من هم همان کودکم که به انتظار روز موعود نشستم...

المهدي گفت...

سلام به وبلاگ نويس خوب كشور عزيزم ايران
سلام عاشق
ديگه به ما سر نميزنس
تحويل نميگري
نيستي كجايي كه ببيني مملكت زيرو رو شده
همه از ترس زلزله دارن ميان شمال
يه جا هم براي من كنار بزار
بعد از چهار پادشاه باشه بهتره
مواظب خودت باش بهاره جان

يك ايراني(مهستان) گفت...

درود
مثل هميشه خيلي عالي بود

احسان گفت...

سلام آقو
در نظردوني قبلي نظري نوشته بودم و جواب داده بودي:
...جسارتت رو می بخشم ولی فراموش نمی کنم!
همیشه به یاد خواهم داشت که کسی واژه ی بزرگ و نادیدنی آزادی را به سخره گرفت!
وقتی با آزادی دردو دل کنی و از خواسته هات بگی از حالت براش تعریف کنی نا...
----------
اول بگويم قصد من سخره نبود.من تنها مزاح كردم.

ديگر اينكه معتقدم تعصب نسبت به هر چيزي امري نادرست است و عاقبت حتي به شايد به تباه كردن آن هم بيانجامد. به نظرم هيچ واژه اي نيست كه نشود با آن شوخي كرد. اصلا وقتي كسي ماهيت واقعي چيزي را درك كند متعصبانه با آن برخورد نميكند. به قول مولانا:
"تا جنيني كار خون آشامي بود"
...
------------
به هر حال با اينكه اينجا رو دوست دارم مجبورم ازت خداحاظي كنم . چند ماهي بيشتر فرصت ندارم... اگر عمري بود باز خواهم آمد وگرنه -به هل- بفرماييد.

احسان گفت...

دارم براي ارشد ميخونم.
وقت كم دارم. چون گذشته از زياد بودن درسها تغيير رشته هم دادم به همين خاطر سخت تر شده شرايط.
---------
از سربازي هم هنو خيلي مونده آقو

علی گفت...

وقتی بیاید قطرات شرافتت با او یکی می شودو خود او می شود بیداری و دیگر حتی گذرگاهی برای رسیدن به او نیاز نداریم! و این است آزادی!