۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

!!!


عمریست نقش می زنم از برای نگاره های ذهنیت ,
 اما دریغ از یک لحظه توقف وَ دیدن ِ چَشم هایت
.
.
.
.
فکر نکنید اینا عاشقانه اس. اینا همه اش در راستای ای آزادیه

۷ نظر:

مهستان گفت...

درود بر آزادي

آگاهی گفت...

سلام ممنون از لینک کردنتون منم همون طور که قبلا گفته بودم از اینکه با شما آشنا شدم خیلی خوشحالم باید با همکاری همه به آزادی رسید

شور و شعور و شرف گفت...

ان زمان كه بنهادم.... سر به پای ازادی
دست خود ز جان شستم از برای ازادی
تا مگر به دست ارم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای ازادی
شیخ اگر كند اصرار بر خرابی احرار
چون فنای خود بیند در بقای ازادی
با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز
حمله می كند دایم .. بر بنای ازادی
دامن محبت را گر كنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای ازادی

م. سهیل گفت...

سلام، وقتی نویسنده نوشت کارش تمام است!
مخاطب است که تصمیم می گیرد شعر را عاشقانه بخواند یا
ازادی خواهانه، هر چند عشق ، بی آزادی عشق نیست!

المهدي گفت...

سلام بهاره خانم ( شاين)
دير به دير مياي دلمون برات تنگ ميشه
درست بعضي ها دل ندارن ولي ما داريم خوبشم داريم
ديوونه هستيم و عاشق
اميدوارم بدون توقف براي آزادي بنويسي
با آرزوي بهترين ها

Sobhan گفت...

لحظه موعود نزدیکست... آگاهان گفته اند...

باز باران... گفت...

سلام
نزدیکه لحظه های دیدن چشمهای آزادی...