دستان ِ من تاب گرمای وجودت را ندارند
بگذار این بار فقط چشمانت با من سخن بگویند
شاید گرمی ِ نگاهت سردی ِ تنم را بپوشاند
و یا شاید برق ِ نگاهت جرقه ی امید را در من زنده کند
این بار فقط مرا نگاه کن ای آزادی...
ان زمان كه بنهادم.... سر به پای ازادی دست خود ز جان شستم از برای ازادی تا مگر به دست ارم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای ازادی شیخ اگر كند اصرار بر خرابی احرار چون فنای خود بیند در بقای ازادی با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز حمله می كند دایم .. بر بنای ازادی دامن محبت را گر كنی ز خون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای ازادی
سلام بهاره خانم ( شاين) دير به دير مياي دلمون برات تنگ ميشه درست بعضي ها دل ندارن ولي ما داريم خوبشم داريم ديوونه هستيم و عاشق اميدوارم بدون توقف براي آزادي بنويسي با آرزوي بهترين ها
۷ نظر:
درود بر آزادي
سلام ممنون از لینک کردنتون منم همون طور که قبلا گفته بودم از اینکه با شما آشنا شدم خیلی خوشحالم باید با همکاری همه به آزادی رسید
ان زمان كه بنهادم.... سر به پای ازادی
دست خود ز جان شستم از برای ازادی
تا مگر به دست ارم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای ازادی
شیخ اگر كند اصرار بر خرابی احرار
چون فنای خود بیند در بقای ازادی
با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز
حمله می كند دایم .. بر بنای ازادی
دامن محبت را گر كنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای ازادی
سلام، وقتی نویسنده نوشت کارش تمام است!
مخاطب است که تصمیم می گیرد شعر را عاشقانه بخواند یا
ازادی خواهانه، هر چند عشق ، بی آزادی عشق نیست!
سلام بهاره خانم ( شاين)
دير به دير مياي دلمون برات تنگ ميشه
درست بعضي ها دل ندارن ولي ما داريم خوبشم داريم
ديوونه هستيم و عاشق
اميدوارم بدون توقف براي آزادي بنويسي
با آرزوي بهترين ها
لحظه موعود نزدیکست... آگاهان گفته اند...
سلام
نزدیکه لحظه های دیدن چشمهای آزادی...
ارسال یک نظر