۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

صبر می کنم!!!

سلام

دیشب که به خوابم آمدی یادت هست؟ چقدر با خود نور آورده بودی. کاش می دانستم می آیی تا صبح نمی خوابیدم.یادت هست گفتی تحمل کن. همه چیز درست می شود تغییر می کند؟ چرا نشد آنچه که باید می شد. چرا هنوز برادرم بر دار است هنوز دست خواهرم کبود. گفتی صبر کن صبر...صبر.... چه رقت انگیز است این کلمه. صبر می کنم تا صورت برادر بر دار رفته ام سیاه شود تا زخم دست خواهرم چرکین. صبر می کنم تا دریا شود این خون. صبر می کنم تا تباه شود جوانی ام. صبر می کنم تا بیایی ولی نه در خواب در بیداری.....ای آزادی.....

هیچ نظری موجود نیست: